وقتی پیکـر بابامو،روش دستاشون اونو بـردن
وقتی گل های شقایق، پشت به پشت هم می مردن
وقتی جـای یه گلولـه رو به روی قلب پاکش
وقتی سجاده خونی، پـره از تیره و ترکش
وقتی یه پلاک خونی، جـای بابامو میگیره
از ندیدن چشای یه کودک، یه پدر داره میمیره
وقتی سجاده ی خونی، واسه ی بابام آوردن
روزگار ما سیاه شـد، زود بابامو بردن
بابا جون ،خواستم بدونی، نمی دونی چی کشیدم
اومــدم کنار بابام ،امـا انگار دیـر رسیـدم
روی سینه ی باباییـم، هنـوزم، جای گلوله است
دلت از جنس خدا بود ،موندن و رفتن بهونه است
نا نجیبا چی آوردن به ســر بابای پیرم
با همین دستای خالیم، انتقـامتو می گیرم
بابا جون قربونت برم، قربون اون دل پاکت
باشه قرار بعـدی ،منو ماهو، سـر خاکت
بابا جون دورت بگردم، قربون اون دل پاکت
بابا جون قرار بعدی، شب جمعه سر خاکت
شعر پدر.اجرا شده در چالوس در تاریخ ‏28‏ شهریور ‏91‎
سلطان احساس این شعر به زلزله زدگان استان آذربایجان شرقی تقدیم کرد
2 امتیاز + / 0 امتیاز - 1392/10/04 - 15:55 در مجيد خراطها
پیوست عکس:
213.jpg